
قضاوتت کردند؟
فدای سرت .
خدا را شکر کن .
تو یکی را داشتی که به اندازه ی یک هشتِ افتاده پشتت
بود.
کنارت بود.
همراهت بود.
همدمت بود.
عاشقت بود.
عاشق...
به نام او

در مورد دختریه که بهش ت*جاوز شده وحالا چند سال هست از اون موقع گذشته
و دوست برادرش قراره با شیوه های مخصوص به خودش دختر داستان رو معالجه کنه
حالا این شیوه ها می باش....

پروا دختری که در بچگی توسط خانوادش به فرزندی گرفته شده و حالا بزرگ شده و یه دختر ۱۹ ساله بسیار زیباست ، حامد برادر ناتنی و پسر واقعی خانواده پروا که ۳۰ سالشه پسر سربه زیر و کاری هست ، دقیقا شب تولد ۳۰ سالگیش اتفاقی میوفته که نباید ، اتفاقی که زندگی پروا رو زیر رو میکنه...

همینطور که با ریتم بدنمو تکون میدادم آخرین پیکمم بالا رفتم و به حرفای نهال گوش سپردم ..
+ببین چجوری دیوانه وار زل زده بهت
_ضایه بازی در نیار کدوم سمته؟
+کنار بار نشسته ..
سرم و آوردم بالا که چشمام با چشماي آبي رنگش تلاقي کرد ، پوزخندي رو لبهاي خوش فرمش جا خوش کرده بود
و با چشماي خمار خیره نگاهم ميكرد...

در مورد دختریه به اسم هما . هما یه دختر معمولی و ساده هست که چهره ی ساده ایی هم داره ، از جمله خواسته ها و دنیاش هم ساده هستن . هما در بازی با ورق خیلی ماهره و خوب بلده ، منتها این بازی رو میون جمع فامیل و دوستاش انجام میده .هما بچه ی بزرگ خانواده ایه که داره سعی میکنه نذاره از هم بپاشه ، پس مجبور میشه این بار حریف یه جمع غریبه بشه . توی بازی ایی که نمیدونه بازی با سرنوشتشه ..#پیشنهادی_ادمین

هیچوقت فکر نمیکردم همچین چیزی ممکنه برای من اتفاق بیفته. اصلاً تصورش رو هم نمیکردم که یه دیدار اتفاقی، درست شب تولد هجدهسالگیم، میتونه کل زندگیم رو اینجوری زیر و رو کنه.
حالا، من مالِ اونم. مالِ جولین. مردی که به اندازهای که بیرحمه، زیباست. مردی که لمسش وجودم رو به آتیش میکشه. مردی که مهربونیش برام از بیرحمیش هم ویران کننده تره...

این رمان در مورد دختری به اسم هیفاس که طراح لباسه. به یه سری دلایل از خانوادهاش جدا شده و با دو تا از دوستاش زندگی میکنه و با همدیگه مزون لباس زدن. هیفا بهخاطر اینکه بهزور شوهرش ندن، به همه گفته که لزه تا اینکه سروکلۀ هاکان، تاجر معروف ترکی، پیدا میشه ...

سمر دختر یکی از اقوام ترک که طبق رسم هاشون، مجبور به ازدواج اجباری با آشور میشه، ازدواج اجباری ای که سرانجامش به عشق آتشین و سوزان ختم میشه اما بعد ازدواج سمر متوجه رفتارهای غیرعادی و خشم بی اندازه آشور میشه و....

دانلود رمان جهنمی به نام عشق... درباره یک عشق ممنوعه که شخصیت های داستان رو دچار چالش بدی می کنه… عشقی که می تونه خطرناک باشه. آوات جوانی ۲۸ساله است که عاشق روژان خواهر زاده اش شده… این که عاقبت این دوتا چی میشه باهم میریم جلو تا بفهمیم… داستان بر اساس واقعیت نوشته شده و پایانی خوش داره …

دانلود رمان آنارشی... لعیا شهرام دختری آرام برای شناخت جهانگیر مرشد مردی عجیب و مرموز بهش نزدیک میشه… دقیقا بعد از پذیرفتن نامزدی با پسر خالهاش صدرا شهرام، ترسیده برای نجات خودش مجبور میشه پای سفرهی عقد جهان بشینه! همه چیز زندگی لعیا، جهان و صدرا و تمام اطرافیانشون بهم میریزه که انگار سامان پذیر نیست! رازهایی از زندگی جهان و عمارت مخوف فرخ نایب فاش میشه که…









